نشسته بودیم با الکساندر نگاش می‏کردیم، بار صدم تونست دونه رو برسونه بالای دیوار. دونه گندم رو از پشت مورچه‏هه برداشتم گذاشتم دهنم. گفتم می‏بینی پسرم ؟ خیلی وقتا ارزششو نداره...

به اتاق تمام فلزی